
پیوند عناصر بومی با مفاهیم زنانه، اجتماعی و سیاسی
مقدمه
شعر معاصر پارسی، بهویژه در حوزه ادبیات زنان، بستری برای بازتاب هویتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فراهم کرده است. لیلی غزل، شاعری برجسته است که با مجموعههای «رقص در باروت»، «دستنبو» و «رد پای درخت»، صدای زنان سرزمینش را با زبانی بومی و در عین حال جهانی به گوش مخاطبان رسانده است. بومیگرایی در شعرهای او نهتنها ابزاری زیباییشناختی، بلکه استراتژیای برای بازنمایی هویت، مقاومت و مبارزه است. این مقاله با تمرکز بر چگونگی استفاده لیلی غزل از عناصر بومی در هر سه مجموعه، بهویژه با تأکید بر دستنبو و رد پای درخت، نشان میدهد که چگونه این عناصر با مفاهیم زنانه، اجتماعی و سیاسی درهمتنیده شدهاند.
۱. مفاهیم و نمادهای بومی در شعرهای لیلی غزل
لیلی غزل از عناصر بومی سرزمین خود، بهویژه بلخ، بدخشان، بامیان و دیگر مناطق تاریخی و فرهنگی پارسیگوی، بهرهای گسترده میگیرد. این عناصر شامل مکانها، طبیعت، سنتها و شخصیتهای اساطیری است که فضایی اصیل و ریشهدار خلق میکنند. در رقص در باروت، شعر «زندهام، زنده، زنده» بلخ را بهعنوان نمادی از هویت و مقاومت معرفی میکند:
زندهام، زنده، زنده، خوب ببین؛ بال پرواز دیگرم بلخ است
دختر سرزمین خورشیدم، دامن گرم مادرم بلخ است
بلخ در این شعر نهتنها یک مکان جغرافیایی، بلکه استعارهای از پیوند عمیق شاعر با ریشههای فرهنگی و مادرانهاش است.
در دستنبو، شاعر این استفاده از عناصر بومی را عمیقتر کرده و آنها را بهعنوان ستونهای هویتی شعرش به کار میبرد. برای مثال، در شعر «میروم بلخ و اصفهان و خجند» میخوانیم:
میروم بلخ و اصفهان و خجند، خسته از مرزها و فاصلهها
دامنی از انار میآرم با دل داغدار میرقصم
اینجا بلخ، همراه با شهرهای تاریخی مانند اصفهان و خجند، نماد فرهنگ مشترک پارسیگوی است. تصویر «دامنی از انار» به طبیعت بومی و بار عاطفی آن اشاره دارد؛ انار نماد برکت و زندگی است، اما «دل داغدار» رنجهای سرزمین را نشان میدهد. همچنین، در شعر «پیراهن گلدار سبزم حسرت باغ است» آمده است:
پیراهن گلدار سبزم حسرت باغ است
یک بلخ از حال و هوایم میزند بیرون
بلخ در این شعر به تجلی روح شاعر تبدیل میشود که از طریق «پیراهن گلدار» به فرهنگ و طبیعت محلی پیوند میخورد.
در رد پای درخت، شاعر با ظرافت بیشتری از عناصر بومی برای خلق تصاویر عمیق و چندلایه استفاده میکند. در شعر «دلت بلخِ غزل اما، نگاهت بامیانِ من» میخوانیم:
دلت بلخِ غزل اما، نگاهت بامیانِ من
تنِ تو کابل و آغوشِ گرمت جوزجانِ من
اینجا بلخ، بامیان، کابل و جوزجان بهعنوان نمادهای هویت فرهنگی و عاطفی شاعر، با بدن و احساسات عاشقانه پیوند میخورند، و تصویری از سرزمین بهمثابه معشوق خلق میکنند. همچنین، در شعر «بلخم که بیتو نوبهارِ من بههم خورده» آمده است:
بلخم که بیتو نوبهارِ من بههم خورده
زرتشتِ من! بیتو شعارِ من بههم خورده
ارجاع به بلخ و زرتشت نهتنها هویت تاریخی و فرهنگی را بازتاب میدهد، بلکه فقدان آزادی و بهار را در غیاب معشوق یا ارزشهای انسانی نشان میدهد. این تصاویر بومی، شعر را به تجربهای ملموس و عمیقاً ریشهدار تبدیل میکنند.
۲. پیوند بومیگرایی با مفاهیم زنانه
شعر لیلی غزل با تلفیق عناصر بومی و تجربههای زنانه، فضایی منحصربهفرد خلق میکند که هم محلی است و هم جهانی. در رقص در باروت، شعر «مینالد از درد کمر در آشپزخانه» آشپزخانه را بهعنوان فضایی بومی و سنتی به صحنهای برای رنج زنان تبدیل میکند:
مینالد از درد کمر در آشپزخانه
امشب زنی با چشم تر در آشپزخانه
این تصویر بومی، تجربهای جهانی از رنج زنانگی را با واقعیتهای محلی پیوند میزند. در دستنبو، این پیوند عمیقتر میشود. در شعر «زنی از عشق میسوزد، درون استخوان من» میخوانیم:
زنی از عشق میسوزد، درون استخوان من
تب بیتابیاش گشته گریبانگیر جان من
تصویر «استخوان» بهعنوان نمادی بومی و انسانی، تجربه زنانه عشق و رنج را به شکلی ملموس بازنمایی میکند. استخوان در فرهنگهای محلی نماد استقامت است و شاعر با آن صدای زنی عاشق و مقاوم را به تصویر میکشد.
در رد پای درخت، شاعر این پیوند را با تصاویری از طبیعت و مادرانگی تقویت میکند. در شعر «مادر! دلیل گریههایم را چه میپرسی؟» میخوانیم:
مادر! دلیل گریههایم را چه میپرسی؟
جای مرا پر میکند «شیذر»، بدونِ شک
آزادهگی با نامِ یک زن میشود معنا
اینجا مادر و دختر (شیذر) بهعنوان نمادهای مادرانگی و مقاومت زنانه، با فرهنگ بومی و مبارزه برای آزادی پیوند میخورند. همچنین، در شعر «پیراهنِ گلدارِ مرا باغ ندارد» آمده است:
پیراهنِ گلدارِ مرا باغ ندارد
خورشید تحمّل نکند دلبریام را
تصویر «پیراهن گلدار» بهعنوان نمادی از طبیعت و زنانگی بومی، به مقاومت و هویت زنانهای اشاره دارد که حتی خورشید را به چالش میکشد. این تصاویر، تجربه زنانه را در بستر فرهنگ محلی به شکلی قدرتمند بازتاب میدهند.
۳. پیوند بومیگرایی با مفاهیم اجتماعی و سیاسی
شعرهای لیلی غزل با زبانی بومی به مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازند و آنها را به فریادی برای عدالت تبدیل میکنند. در رقص در باروت، مکانهایی مانند بدخشان و هریوا صحنههایی برای مقاومتاند:
با تو بدخشان در بدخشان شعر خواهم خواند
با تو هریوا در هریوا رقص خواهم کرد
این مکانها به سرکوبهای سیاسی اشاره دارند، اما شعر و رقص بهعنوان ابزارهای مقاومت معرفی میشوند. در دستنبو، این مضمون با قدرت بیشتری ادامه مییابد. در شعر «آسمان آسمان ستاره شوم» میخوانیم:
آسمان آسمان ستاره شوم، زندهگی زندهگی شگوفه دهم
کوری چشم طالبان امروز تا خدا جاودانه قد بکشم
تصویر «آسمان» و «ستاره» بهعنوان نمادهای بومی امید و روشنی، مقاومتی سیاسی در برابر طالبان را نشان میدهند. همچنین، شعر «خون صد رابعه روان امروز» با ارجاع به رابعه بلخی و مولوی، هویت بومی را با مبارزه زنانه و سیاسی پیوند میزند:
خون صد رابعه روان امروز، در تن واژههای این غزلست
دختر زادگاه مولویام، وه چه با اقتدار میرقصم
در رد پای درخت، شاعر این مبارزه را با تصاویری بومی و سیاسی عمیقتر میکند. در شعر «بیتو، قسم به تو که جهنم شده مزار» میخوانیم:
بیتو، قسم به تو که جهنم شده مزار
در کوچههای شهر تو را جیغ میزنم
مزار شریف بهعنوان نمادی از سرزمین و هویت، در غیاب آزادی به جهنمی تبدیل شده است، و «جیغ» شاعر فریادی سیاسی علیه سرکوب است. همچنین، در شعر «در شهر برافراشتهام روسریام را» آمده است:
در شهر برافراشتهام روسریام را
این پرچمِ آزادی و عصیانگریام را
روسری، بهعنوان نمادی بومی و زنانه، به پرچمی برای آزادی و عصیان تبدیل میشود، و شاعر با این تصویر مبارزهای سیاسی و زنانه را در بستر فرهنگ محلی به تصویر میکشد. این شعر بهطور خاص به مقاومت زنان در برابر محدودیتهای اجتماعی و سیاسی اشاره دارد و هویت بومی را با فریاد عدالت پیوند میزند.
نتیجهگیری
شعرهای لیلی غزل نمونهای درخشان از بومیگرایی در ادبیات معاصر پارسیاند که با استفاده از عناصر محلی مانند بلخ، انار، خاک، روسری و شخصیتهای اساطیری، هویتی اصیل و مقاوم را بازنمایی میکنند. در رقص در باروت، بلخ و آشپزخانه نمادهای هویت و رنج زنانهاند؛ در دستنبو، تصاویر انار و رابعه بلخی به عشق، مقاومت و مبارزه سیاسی جان میبخشند؛ و در رد پای درخت، مزار، روسری و طبیعت بومی ریشههای هویت، آزادی و عصیان زنانه را نشان میدهند. بهویژه در دستنبو و رد پای درخت، شاعر با مهارت از عناصر بومی برای خلق شعرهایی استفاده میکند که همزمان محلی و جهانیاند، و صدای زنان، سرزمین و مقاومت را با قدرتی بینظیر منتقل میکنند. شعرهای او ادای دینی به فرهنگ پارسی و فریادی برای عدالت و رهایی در جهانی پر از نابرابریاند.
توسط: zhakfar - 2025-04-14 08:13:09